روزنامه ایران
1396/12/07
دیگر صفحهها
ناشنوایان در مدرسه، بیمارستان و دادگاه چه میکنند؟ / وقتی کلمه بیصداستترانه بنی یعقوب
هیچوقت شده بخواهی منظورت را به کسی بفهمانی اما نتوانی؟ بخواهی دکتر بروی، بیمارستان بروی و دردهایت را با پزشکت در میان بگذاری اما نتوانی؟ هیچ فکر کردهای چه وضعیت دشواری است؟ اصلاً یک لحظه هم تصور کردهای اگر گذرت به دادگاه و زندان بیفتد یا یک مشکل حقوقی پیدا کنی اما نتوانی با کسی ارتباط برقرار کنی یا ازخودت دفاع کنی چه احساسی خواهی داشت؟ این مشکلی است که ناشنوایان با آن دست به گریبانند از بچگی تا زمان مدرسه و بزرگسالی. خیلیهایشان برای پیش بردن کارهایشان دنبال دوستی، آشنایی یا کسی میگردند تا حرفهایشان را ترجمه کند. زبان دستها و اشارهها را بلد باشد.
الهام اصولی، فعال حقوق معلولان در این باره میگوید: «مسائل ناشنوایان چند بعد دارد، زبان اشاره مثل زبان فارسی یا انگلیسی، زبان رسمی ناشنوایان است و به اندازه هر زبانی باید به آن احترام گذاشته شود، آموزش آن رایگان باشد و هرکسی که احساس نیاز کرد بتواند آن را یاد بگیرد ولی در ایران به این شکل نگاه نمیشود و در آموزش و پرورش هم بیشتر تأکید بر لب خوانی است. حتی روشهای جدیدی هست مثل داد زدن که باعث میشود ته مانده شنوایی ناشنوایان تحریک شود که هنوز این روشها وارد حیطه آموزش ما نشده و جدی گرفته نمیشود. به عبارت دیگر هنوز ما ناشنوایان را یک گروه مستقل با فرهنگ و زبان خودشان نمیشناسیم.»
به گفته اصولی در سیستم آموزشی ما آنقدر تأکید بر لبخوانی است که گاهی حتی دستهای ناشنوایان را میبندد چون به طور طبیعی یک ناشنوا از دستها برای رساندن پیام استفاده میکند. این موضوع و دلایل دیگری که به آنها اشاره شد، باعث میشود که ناشنوایان در ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل پیدا کنند. درحالی که باید در ادارات مهم دولتی، بیمارستانها و دادگاهها مترجم رسمی زبان اشاره وجود داشته باشد. در حال حاضر برخی داوطلبانه یا با همکاری کانون ناشنوایان این مسئولیت را برای خود تعریف کرده و به شکلی انساندوستانه برای بهبود شرایط به ناشنوایان کمک میکنند و گاهی نیز بهزیستی مترجمی را بهعنوان نماینده به برخی مراکز میفرستد ولی دسترسی به این چنین امکانی در مدرسه، دانشگاه، دادگاه و ادارات دولتی، به شکل ثابت و منظمی وجود ندارد. بنابراین ناشنوایان اغلب چارهای جز این ندارند که به اعضای خانواده خود تکیه کنند. درحالی که فرد ناشنوا هم مثل هرکس دیگری حق دارد نخواهد خانوادهاش را در جریان بسیاری از مسائل شخصی قرار دهد یا نزد آنها مسائلی را مطرح کند.
ایمان طوسی، کم شنواست و این روزها در شهر مشهد مدیریت یک کلینیک مددکاری را به عهده دارد؛ کلینیکی که مددکاران و روانشناسان آن هم ناشنوا هستند: «من ازبچگی در مدارس عادی درس خواندم. آنجا جملهسازی یاد گرفتم اما کافی نبود و مادرم مجبور شد برایم معلم خصوصی بگیرد. بچههای سالم خیلی مسخرهام میکردند، اما مهم نبود چون توانستم ازهمانها حرف زدن یاد بگیرم. گاهی با خودم میگفتم خدا را شکر که باعث شادی و خندهشان شدهام. فکرکنم اگر با همین وضعیت اینجا در مدرسه عادی باشم، بهتر از این است که به مدرسه ناشنوایان بروم چون حتی آنجا هم متأسفانه اغلب معلمها زبان اشاره را بلد نیستند یا بدرستی نمیتوانند با بچهها ارتباط برقرار کنند. برای همین وقتی بچهای جملهای را اشتباه یاد میگیرد، هیچکس به او نمیگوید این جمله درست نیست. خیلی از بچهها هم پدر و مادرشان ناشنوا هستند و هیچ کمکی نمیتوانند از آنها بگیرند. بچهها همین طوری بزرگ میشوند و بعد هم هزار و یک مشکل برایشان پیش میآید. ریشه اینها در کم کاری آموزش و پرورش استثنایی است.»
ایمان از مشکلاتی که در دانشگاه هم داشته برایم میگوید: «ما توی دانشگاه 14 نفر ناشنوا بودیم. به استاد میگفتیم ما نمیشنویم، حداقل روی تخته بنویس! میگفت به من ربطی ندارد. اغلب هیچ کمکی نمیکردند و میگفتند از بچههای سالم کمک بگیرید و از روی دست آنها بنویسید. دانشجوهای پسر هم که چندان با دقت نیستند و خودتان بهتر میدانید که سر کلاس یا چرت میزنند یا هیچ وقت نمینویسند تا ماهم از روی دست آنها بنویسیم یا آنقدر بدخط مینویسند که نمیشود چیزی از روی دستشان نوشت.
ما بدون هیچ امکاناتی توی دانشگاه مشغول تحصیل بودیم و به هرکسی هم مراجعه میکردیم ما را میفرستاد سمت دانشجوهای سالم. همه همین چند جمله را به ما میگفتند. مثلاً میگفتند صدا را ضبط کنید. اگر ما صدا را میشنیدیم که با تلویزیون مشکل نداشتیم. مشکل ما صدا نیست، مشکل ما تشخیص کلمه است. هرچقدر صدا بلند باشد، بازهم نمیتوانیم کلمه را تشخیص دهیم. میگفتند از والدینتان کمک بگیرید؛ خب اگرخانواده ناشنوا باشد چه باید کرد؟ یک بار معاون توانبخشی کشور آمد کانون ناشنوایان شهرمان. من تمام مشکلات را گفتم، جواب داد تعدادتان خیلی زیاد است و ما نمیتوانیم برای هر رشته و دانشگاهی رابط بفرستیم.»
ایمان که عضو فراخوان سراسری معلولان هم هست، در توصیف اینکه چطور این تبعیضها مانع پیشرفت ناشنوایان میشود، میگوید: «یک استاد ریاضی داشتیم که هر چقدر به او میگفتیم ما نمیشنویم و شما را به خدا فرمولها را روی تخته بنویس تا ماهم بتوانیم یاد بگیریم، میگفت به من ربطی ندارد از بقیه کمک بگیر. آخر هم همه ناشنوایان را مردود کرد و به همهمان 3 یا 4 داد. ترم بعد همان درس ریاضی را با یک استاد دیگر برداشتیم؛ خودش به ما جزوه داد و باز هم پای تخته هرچه لازم بود برایمان نوشت. آخر وقت بهخاطر ما میماند و به اشکالات و سؤالهایمان پاسخ میداد. آخر همه نمراتمان 18 و 19 شد. درسها و کتابها هیچ فرقی نکرده بود، فقط استاد عوض شده بود، اما همیشه که استادها این جوری نیستند. از بچههای ما آخرش 10 نفر از دانشگاه انصراف دادند و فقط چهار نفرمان فارغالتحصیل شدیم. با این شرایط هیچ ناشنوایی نمیتواند براحتی ادامه تحصیل بدهد یا اگر هم وارد دانشگاه شود چنین اتفاقاتی میافتد.»
احمد هم ناشنواست. او از زاویه دیگری به موضوع نگاه میکند: «این نگاه که تصور کنیم فرد ناشنوا یا به طور کلی فرد دارای معلولیت نمیتواند جرمی مرتکب شود، نگاه و باور غلطی است اما نکته مهمی که وجود دارد این است که واقعاً زندانها و سیستم قضایی ما به طور کلی چه قدر افراد دارای معلولیت را دیده و پذیرفته است. در دورهای که برای رسیدگی به جرایم مختلف دادگاههای ویژه وجود دارد، باید دادگاهی خاص متشکل از حقوقدانان دارای معلولیت و کارشناسان این حوزه هم به بررسی روند پروندههای این افراد بپردازند.»
یاد حسین خسروی 27 ساله میافتم، ناشنوایی که از روستاهای تربت حیدریه به جرم قتل به قصاص محکوم شده بود. خیلیها معتقد بودند عمدهترین دلیل، زندانی شدن و بعد حکم او ناشنواییاش بوده است. طرفداران این تحلیل معتقد بودند حسین بهدلیل ناشنوایی نتوانسته منظورش را بدرستی بفهماند و سر از زندان و گرفتن چنین حکمی درآورده تا اینکه با تلاش فعالان اجتماعی و حوزه معلولیت و درنهایت با پرداخت دیه از زندان آزاد شد.
ناصر سرگران، حقوقدان، درباره مسائل حقوقی ناشنوایان میگوید:«کلید حل مشکلات ناشنوایان به رسمیت شناختن زبان اشاره است. در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان مصوب سال 1383 به زبان اشاره، پرداخته نشده. درلایحه جدید هم که شش سال روی آن کار شد و ششم دی ماه امسال به تصویب مجلس رسید، موضوع زبان اشاره اضافه نشده و تنها چیزی که در ذیل ماده 21 لایحه آمده این است که صدا و سیما باید از طریق زیرنویس، شرایطی را فراهم کند که ناشنوایان فیلمها را متوجه شوند و البته آن هم هنوز به مرحله نهایی نرسیده. باید منتظر بمانیم تا ببینیم در سال 97 صدا و سیما بعد از طی مراحل نهایی این کار را میکند یا نه؟ هرچند در کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت تأکید شده که همه افراد باید بدون تبعیض از امکانات مساوی برخوردار شوند و ایران هم به این کنوانسیون پیوسته است.»
او تأکید میکند: «طبق قانون باید حقوق همه افراد را مهیا کنیم. نبود امکان دسترسی، ناشنوایان را خانه نشین کرده و آنها نمیتوانند در جامعه حضور داشته باشند. ما چون آنها را در کوچه و خیابان نمیبینیم، فکر میکنیم مشکلی هم وجود ندارد. درحالی که ما فقط آنها را خانهنشین کردهایم. این افراد در ادارات، بیمارستانها، دانشگاهها و دستگاههای اجرایی نمیتوانند هیچ ارتباط مؤثری برقرار کنند. حتی اگر در خانه یک ناشنوا آتشسوزی هم شود، نمیتواند به آتشنشانی یا پلیس زنگ بزند. تنها استانی که به صورت پایلوت دسترسی به پلیس 110 را فراهم کرده استان اصفهان است که امکان پیامک دادن را برای ناشنوایان مهیا کرده. این موضوع باعث میشود هیچوقت ناشنوایان انسانهای مستقلی نباشند درحالی که کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت بر استقلال آنها تأکید دارد و اینکه افراد آزادانه و مستقل بتوانند از فضاهای مختلف شهری و امکانات جامعه استفاده کنند. همچنین همه افراد ناشنوا یا معلول نمیتوانند از کمک خانواده استفاده کنند و سیستم دسترسپذیری را دولتها باید فراهم کنند.»
عزیز خانه معلم مدرسه استثنایی در شهر بوکان آذربایجان غربی است و کتاب های متعددی هم در زمینه حقوق معلولان و ناشنوایان منتشرکرده. او میگوید: «واقعیت این است که افراد ناشنوا هم باید در مدارس عادی و در کنار بقیه درس بخوانند اما چقدر اصول یکپارچهسازی آموزشی برای همه رعایت شده؟ چقدر در همین یکپارچهسازی به کتاب ها و محتوایشان توجه شده؟ اگر ما میخواهیم دانشآموز ناشنوا وارد مدرسه عادی شود، باید عدالت آموزشی را برایش فراهم کنیم. از جمله معلمی که زبان اشاره بداند و همین طور محتوای کتاب های درسی که باید تغییر کند. وقتی در کتاب سال ششم ابتدایی داستانی داریم که تأکید بر سلامت جسمانی میکند، من به آن دانشآموز معلول چه دارم بگویم یا در کتاب کلاس دوم ابتدایی داستانی هست درباره مدرسه خرگوشها که تأکید بر گوشهای شنوا و چشمهای بینا دارد. آیا من میتوانم چنین داستانی را به بچههای ناشنوا و نابینا تدریس کنم؟ آیا این داستان بچهها را خرد نمیکند و به آنها تلقین نمیکند که از اساس شکست خورده هستند؟»
خانه، مبدع خط بریل به زبان کردی است. او تأکید میکند مشکل اصلی ارتباطی ناشنوایان متوجه نشدن زبان اشاره است: «من زبان اشاره میدانم اما مگر چقدر در مدارس ما زبان اشاره میدانند و این در مناطق دو زبانه، کار را سختتر هم میکند. در منطقه ما که بچه لب خوانی به زبان کردی را آموخته، وقتی وارد مدرسه میشود تازه با زبان فارسی مواجه میشود. گنجینه لغات این بچهها محدود است و همه اینها در کنار حمایت نشدن و معلمان غیرمتخصص، مشکلات زیادی را از همان ابتدا برای کودک ناشنوا ایجاد میکند و باعث میشود منزوی و گوشه گیر شود و با بقیه افراد جامعه ارتباط برقرار نکند.
دور و برخودتان را ببینید چند ناشنوا را میشناسید که با افرادی غیر از ناشنواها یا دوستان و فامیلشان ارتباط داشته باشند؟ همین چند وقت پیش از من خواستند برای زنی که شوهرش را کشتهاند در دادگاه، زبان اشاره را ترجمه کنم؛ اگر من نبودم، معلوم نبود این زن چطور میخواست دیهاش را بگیرد!» او تأکید میکند: «زبان اشاره هم قواعد خاص خود را دارد و به همین سادگی و با تکان دادن دستها نیست. حتی گاهی میتواند معنای خیلی بدی داشته باشد. برای همین همیشه به افراد میگویم در ارتباط با ناشنوایان مدام دست هایتان را تکان ندهید. از این گذشته در هر شهر باید با توجه به تعداد ناشنوایان، رابط زبان اشاره درجاهای مهم وجود داشته باشد. ما نمیگوییم درهر جایی باید یک رابط باشد، اما برای دسترسی برابر این افراد در مکانهای مهم، وجود رابطان ضروری است.»
ایمان میگوید: «اگر بخواهیم شغل آزاد راه بیندازیم، مثلاً یک مغازه بقالی یا سوپرمارکت، اگر مشتری حرف بزند، ما نمیشنویم. خودم یک مدت در یک پرده فروشی کارم میکردم و فروشنده و نصاب بودم. بعضی وقتها اگر تنها بودم، نمیتوانستم کارکنم چون نمیشنیدم مشتری چه میگوید. وام چهار درصد بهزیستی برای خوداشتغالی هم تا سقف20میلیون است که پول پیش یک مغازه هم نمیشود و برای دریافت همین هم نیاز به دو ضامن با نامه کسر از حقوق دارد. من هنوز نتوانستهام به خاطر شرایط دشوارش این وام را بگیرم. هشتاد درصد کسانی که میشناسم، بهخاطر نداشتن ضامن، موفق به گرفتن این وام نشدهاند.»
همه مشکلات ناشنوایان را در این گزارش نمیتوانم بیاورم؛ آنها آنقدر حرف برای گفتن دارند که همهشان را نمیتوان در یک گزارش جمع و جور کرد. آن طور که ایمان، حسین و احمد میگویند، مشکلاتی که آنها از بچگی تا زمان مدرسه و بزرگسالی و تا پیدا کردن شغل و دوست با آنها دست به گریبانند، داستانی پیچیده و طولانی است.
نیم نگاه
ایمان طوسی، کم شنوا: ما بدون هیچ امکاناتی توی دانشگاه مشغول تحصیل بودیم و به هرکسی هم مراجعه میکردیم ما را می فرستاد سمت دانشجوهای سالم. همه همین چند جمله را به ما میگفتند. مثلاً میگفتند صدا را ضبط کنید. اگر ما صدا را میشنیدیم که با تلویزیون مشکل نداشتیم. مشکل ما صدا نیست، مشکل ما تشخیص کلمه است. هرچقدر صدا بلند باشد، بازهم نمیتوانیم کلمه را تشخیص دهیم. میگفتند از والدینتان کمک بگیرید؛ خب اگرخانواده ناشنوا باشد چه باید کرد؟
ناصر سرگران، حقوقدان: کلید حل مشکلات ناشنوایان به رسمیت شناختن زبان اشاره است. در قانون جامع حمایت از حقوق معلولان مصوب سال 1383 به زبان اشاره، پرداخته نشده. درلایحه جدید هم که شش سال روی آن کار شد و ششم دی ماه امسال به تصویب مجلس رسید، موضوع زبان اشاره اضافه نشده و تنها چیزی که در ذیل ماده 21 لایحه آمده این است که صدا و سیما باید از طریق زیر نویس، شرایطی را فراهم کند که ناشنوایان فیلمها را متوجه شوند و البته آن هم هنوز به مرحله نهایی نرسیده
عزیز خانه، معلم مدرسه استثنایی: اگر میخواهیم دانش آموز ناشنوا وارد مدرسه عادی شود، باید عدالت آموزشی را برایش فراهم کنیم. از جمله معلمی که زبان اشاره بداند و همین طور محتوای کتاب های درسی که باید تغییر کند. وقتی کتاب کلاس دوم ابتدایی داستانی هست درباره مدرسه خرگوشها که تأکید بر گوشهای شنوا و چشمهای بینا دارد. آیا من میتوانم چنین داستانی را به بچههای ناشنوا و نابینا تدریس کنم؟
گفت و گو با آیت قنبری/ مرثیه ای برای مظلومیت موسیقی «عاشیق» ها
ندا سیجانی
در گوشه و کنار جغرافیای کهن و گسترده ایران زمین هنرمندانی حضور دارند که عاشیق برازنده نام و هویتشان است. زندگانی آنها به مانند هنرشان خالص و بدون هیچ ادعا و گلایهای است. آنان روایتگر داستانهایی هستند که شاید امروز کمتر به گوش ما رسیده باشد.عاشیق به معنای عاشق هنر است؛هنری که قدمت آن به هزاران سال پیش برمیگردد اما متأسفانه سالها ممنوعیت و بیتوجهی باعث شد این هنر آن طور که باید و شاید حفظ نشود و امروز موسیقی عاشیقی با تعداد اندک بازماندگانش تنها به جشنوارههای خاص اختصاص پیدا کرده است آن هم نه در سرزمین و خاستگاهش. درواقع آن چه درگذشته داشتهایم امروز از بیگانه تمنا میکنیم. عاشیقها خنیاگرانی با آوا و نواهایی با ترنم هستند که با الهام از طبیعت از باورها و قهرمانیها سخن میگویند اما نواهای آنها دیگر گوش شنوایی ندارد و انتظاردارند مسئولان فرهنگی نگاه جدیتری به موسیقی عاشیقی داشته باشند تا بلکه حیاتی دوباره در کالبد نیمه جان همسرایان طبیعت دمیده شود. عاشیق آیت قنبری رئیس انجمن فرهنگی و هنری عاشیقلار آذربایجان شرقی در این گفتوگو به مسائل و مشکلات این موسیقی اشاره کرده است که در ادامه میخوانید:
تعریف شما از موسیقی عاشیقی چیست؟
موسیقی عاشیقی با قدمتی بسیارطولانی ریشه درزبان موسیقی آذربایجانی دارد. بهطورمثال در موزه لوور فرانسه مجسمههایی با شمایل عاشیقها وآلات موسیقی آنها قرار دارد که به 7000 سال پیش برمیگردد؛آثاری که نسل به نسل تا به امروز باقی مانده است. البته فرمول ساختاری این موسیقیها طی زمان دچارتغییراتی شده و تقریباً امروز بهعنوان یک موسیقی تزئینی بهکار میرود. آن دوران سازعاشیقها با دست ساخته میشد (به مانند تارایرانی و تارآذربایجانی داخل آن را خالی میکردند) ولی با توجه به تحقیقات انجام گرفته آنچه امروز قابل مشاهده است یک ساز با ساختارجدید بوده است. موسیقی نواحی عاشیقها ازهمان دوران کودکی و بدون سازاز زبان پدران و مادران بهگوش فرزندانشان رسیده واز لالاییهای عاشیقها تا نصحیتهای آنها در میان مردم مناطق ریشه دوانده است. به اعتقاد من موسیقی باید با ذات انسان سازگار باشد همانطور که در ذات و درون مردمان آذربایجان قرار گرفته است امروزه در آذربایجان حتی کسانیکه حرفهشان موسیقی عاشیقی نیست به این موسیقی عشق میورزند و نسل به نسل این موسیقی تکرار میشود.
آیا امروز هم ریشههای موسیقی عاشیقی حفظ شده و در نسل امروز دیده میشود؟
بله تقریباً. البته برخی مشکلات وجود دارد که باید حل شود. ما باید نسبت به خیلی از مسائل حقیقتبین باشیم؛ شاید هم ما هنرمندان نتوانستیم این موسیقی را حفظ کنیم. اگرموسیقی عاشیقی بهصورت علمیتر بهکار میرفت هیچ نگرانی به لحاظ کم رنگ شدن آن وجود نداشت اما متأسفانه حدود 20 سال است این اتفاق افتاده است. آن زمان تئوری و نت موسیقی عاشیقی وجود نداشت ولی امروز این موسیقی با نت تدریس میشود تا بدانجا که عاشیقهایی از تبریز و ایران در دانشگاههای جمهوری آذربایجان و اروپا به آموزش موسیقی عاشیقی مشغول هستند و این نشان از علمیتر شدن این نوع موسیقی است. درسالهای اخیر بسیاری ازمردم گمان میکردند موسیقی عاشیقی به پایان رسیده است اما میبینید که راه نسل گذشته ادامه دارد حتی قرار است از سال آینده این موسیقی در دانشگاه تبریز تدریس شود.البته نباید فراموش کنیم که موسیقی عاشیقی دیگرجایگاهی به مانند گذشته ندارد. به هرحال حکومتها و انقلابها درهر کشور تعریف و سلیقهای دارد. زمانی که حکومتی به پیروزی میرسد نخستین کاری که انجام میشود رسیدگی به احتیاجات روزمره آن کشور است. اما تنها بحث شکلگیری انقلاب در موسیقی عاشیقی تأثیرگذار نبود، بعداز انقلاب جنگ هم صورت گرفت. بنابراین موسیقی ما نیازمند یک فرهنگسازی بود. اگرما بخواهیم فرهنگ را به مردم و به دنیا بشناسانیم باید هنر را هم در کنار آن حفظ و معرفی کنیم. این درحالی است که میدانیم ملتی که موسیقی و هنرش را از دست بدهد آرام آرام از بین خواهد رفت و با سلاح هم نمیتوان مقابل فرهنگ دیگران ایستاد. بنابراین ضرورت دارد فرهنگ و هنر در کشورمان فرهنگسازی شود تا بتوانیم آن را به رخ دنیا بکشیم. البته آرام آرام این اتفاق در حال رخ دادن است و این امیدواری وجود دارد. البته این نکته را هم نباید فراموش کرد که این مشکلات و مسائل درحکومت پهلوی هم وجود داشته و در 4 دهه بعد ازانقلاب هم دیده میشود. بهعنوان مثال سال 65 از مسئولان فرهنگی درخواست کردیم یک انجمن فرهنگی و هنری عاشیقلار راهاندازی کنند اما این اتفاق صورت نگرفت تا آنکه آقای مرادخانی بر سر کار آمدند و بالاخره امسال مجوز این انجمن صادر شد. ولی افسوس که خیلی دیربه این فکر افتادهاند؛ چهل سال ازعمر هنرمندان گذشت، هنرمندانی که وابسته به جایی نبودند و نیستند اما با این مشکلات کنارآمدند.
بعد از انقلاب موسیقی عاشیقی به مدت 10 سال ممنوع شد آیا این اتفاقات میتواند دلیل تنزل موسیقی عاشیقی باشد؟
در حکومت گذشته هم محدودیتهای برای موسیقی عاشیقی وجود داشت و این نوع موسیقی از اوضاع و شرایط خوبی برخوردار نبود ودرواقع با این دوران چندان تفاوتی ندارد. بهطورکل باید بگوییم موسیقیهای بومی از فضای خوبی برخوردار نیستند. حالا اگر فکر میکنید آن زمان موسیقی شرایط بهتری داشته به این دلیل بوده که آن دوران موسیقی آذری یا عاشیقی بهصورت زنده اجرا میشده اما امروزه آن چه میشنویم پلیبک بوده و این زنگ خطری برای از بین بردن فرهنگ و هنرکشورمان است. اما اینکه اشاره کردید بعد انقلاب 10 سال موسیقی عاشیقی ممنوع شد باید صراحتاً بگویم امروزهم این موسیقی ممنوع و قدغن است به این علت که آنان که در رأس کار هستند این موسیقی را هضم نکرده و نگاه تحلیلی برآن ندارند و بالاجبار و برای خودمان این موسیقی را نگاه داشتهایم و تنها در مناسبتهایی چون دهه فجر یا هفته دفاع مقدس به هنرو هنرمندان نگاه میکنیم در صورتی که این نوع نگاه به هنر اشتباه است.
من بهعنوان یک هنرمند اگر بخواهم فرهنگم را با موسیقی، شعر، نقاشی و... به دنیا معرفی کنم باید از طرف دولت حمایت شوم که متأسفانه این حمایتها وجود ندارد. البته به تازگیها درانجمن فرهنگی و هنری عاشیقلار اتفاقات خوبی انجام گرفته و قرار براین است جشنوارهای بینالمللی برگزار کنیم که هیچ گاه در تاریخ اجراهای عاشیقها وجود نداشته است.
آیا تا به امروز موسیقی عاشیقی درخارج از ایران اجرا شده است؟
بله. خارج از ایران اجرا داشتهایم منتهای مطلب تا به امروز جشنوارهای مختص به موسیقی عاشیقی درایران برگزار نشده و هنرمندان عاشیقی درجشنوارههایی که در کشورهایی چون آذربایجان و ترکیه برگزار میشد حضور داشتهاند اما در جشنواره بینالمللی که قراراست بزودی در ایران برگزار کنیم با بودجهای به مبلغ 400 میلیون تومان 14کشور ترک زبان حضور خواهند داشت.اما اینکه به ما میگویند موسیقی شما قدغن نیست بروید و اجرا کنید بازهم به معنای ممنوعیت است به این دلیل که نوازندگان موسیقی عاشیقی بستری برای اجرای هنرخود ندارند و این بیتوجهی همان ممنوعیت است.
یعنی در شهرهای آذربایجان این موسیقی اجرا نمیشود؟
موسیقی عاشیقی طی سال درسالن همایش برج میلاد تهران یا سالن وزارت کشور میزبان حدود 4 هزار مخاطب است اما در تبریز حتی مجوز برای اجرای کنسرت عاشیقها صادر نمیشود. در تهران برای اجرای موسیقی عاشیقی ارزش بسیاری قائل هستند همچنین در جشنوارههایی چون موسیقی نواحی کرمان، بدون حضور عاشیقها این برنامهها برگزار نمیشود ولی درجشنوارههای موسیقی نواحی تبریز از هنرمندان عاشیق دعوتی به عمل نمیآید.
آیا این مسائل علت خاصی دارد؟
نمیدانم این اتفاقات براساس سیاست است یا اینکه اینگونه پیش آمده است. تهران و اصفهان توجه بسیاری به موسیقی عاشیقی دارند وامیدواریم با برگزاری این جشنواره بینالمللی بتوانیم نگاهها را به هنرمندان عاشیق معطوف کنیم.
موسیقی عاشیقی در ترکیه، جمهوریآذربایجان و ارمنستان هم اجرا میشود آیا سبک این موسیقی با موسیقی عاشیقی آذربایجان ایران متفاوت است؟
خیر. تنها مناطق متفاوت هستند. درواقع موسیقیهای عاشیقی که درمناطق ایران، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، چین، قزاقستان و ترکمنستان اجرا میشود همان طایفهای هستند که از هم جدا شدهاند. بهعنوان مثال قرهباغها، طایفهای از سلماس، ارومیه ونقده هستند اما بسیاری از آنها درحال حاضر درجمهوری آذربایجان زندگی میکنند. بنابراین موسیقی این طوایف تفاوتی با هم ندارد و ابزار موسیقاییشان به مانند یکدیگر است و تنها تفاوت این است که موسیقی آنها در اجرا ریتم ندارد که البته از نظر من ایرادی بر این کار وارد نیست. موسیقی عاشیقی قرهباغ تبریزهم با موسیقی جمهوری آذربایجان یکی است همچنین دراجرای موسیقی هنرمندان بخشی که درنزدیکی خراسان زندگی میکنند با هنرمندان ترکیهای تفاوتی وجود ندارد و شاید تنها در لهجهها متفاوت باشند. در واقع موسیقی عاشیقی درهمه جا به یک نوع اجرا میشود اما طایفهها هنر و فرمشان متفاوت است.
چرا موسیقی عاشیقی در ارمنستان تکامل یافتهتر است؟
موسیقی ازآن کسانی است که به هنرشان توجه دارند و روی آن کار میکنند و کشورهایی چون ارمنستان و آذربایجان درهمین مسیر حرکت میکند. البته همانطور که میدانید در کشور ما ارمنیهای ترکزبان هم وجود دارند که موسیقی عاشیقی کارمیکنند اما تعداد آنها در روستاها بسیار کم شده و شاید تنها یک روستا از ارامنه ترکزبان در آذربایجان غربی باقی مانده باشد. در ارمنستان موسیقیبراحتی و بدون هیچ مانعی پیشرفت میکند و دولت با هنرمندان همراه بوده و هست و از هنر و هنرمند حمایت میکند. من به شخصه از موسیقی عاشیقی ارامنه استقبال میکنم و با مذهب آنها کاری ندارم.
آیا موسیقی عاشیقی عرفانی است؟
بله. این موسیقی عرفانی است و یگانهپرستی درآن آشکار است اما در حقیقت قدرت موسیقی ما حماسی است و داستان و رمانهای بسیاری دربخش حماسی آن وجود دارد. درواقع رنگ صدای موسیقی عاشیقی به موسیقی حماسی نزدیکتراست.اما در دوران صفویه بویژه شاه اسماعیل صفوی موسیقی عاشیقی عرفانیترشد و به دربار راه یافت و 45 سال در دربار تدریس میشد و مورد احترام بود.
چرا موسیقی عاشیقی برای مانا بودن جذب موسیقی ایرانی یا آذری نشد؟
تنها به این دلیل که این موسیقی علمی نیست درواقع نخواستند آن را علمیتر کنند. بهطور مثال موسیقی مقامی یک موسیقی آذری است که حدود 90 سال پیش حاج بابایف با کارهای بسیاری که روی آن انجام داد توانست با آن موسیقی عاشیقها را بسازد اما متأسفانه استادان ما نتوانستند موسیقی عاشیقی را علمیتر کنند. البته امروزه اینگونه نیست و یک مقدار روی آن کار شده و بهصورت تلفیقی درآمده است.
آیا بهتر نیست موسیقی عاشیقی به روز شود؟
بله. باید این اتفاق بیفتد و ما هم تلاش خواهیم کرد این موسیقی به روز شود و قطعاً علاقهمندان بسیاری پیدا خواهد کرد.امروزه دیگر موسیقیهای محلی چون کردی، بلوچی وحتی آذری هم به روز شدهاند بنابراین اگر این اتفاق در موسیقی عاشیقی انجام بگیرد جایگاه خود را پیدا خواهد کرد. ما باهنرمندان عاشیق در 24 کشورموسیقی اجرا کردهایم و این قابلیت به روز بودن این موسیقی را میرساند اما متأسفانه در کشور ما اینگونه نیست و در برنامههایی که بهصورت دولتی یا نیمه دولتی برگزار میشود ازهنر هنرمندانی که علمیتر بر این موسیقی کار کردهاند بهره نمیبرند و بهدنبال کسی میروند که دولتی باشند و نشان بدهند که این موسیقی از بین رفته است اما ما کاری که آنها میخواهند را انجام نمیدهیم. من شاگردانی دارم که به این هنرعشق میورزند و بهدنبال آن هستند. یکی ازشاگردانم 6 سال دارد و موسیقی عاشیقی میآموزد و توانسته در جشنواره مقام اول را کسب کند این یعنی موسیقی ما به روز شده است. همچنین یک گروه کر 40 نفره تشکیل دادهام که رنج سنی آنها تا 15 سال است و در تبریز فعالیت میکنند.البته اکثریت اجراها درتهران است ومتأسفانه در تبریز سنگاندازیهای بسیاری برای موسیقی عاشیقی وجود دارد. خود من به شخصه طرحهای بسیاری برای اجرای این موسیقی درشهرهای آذربایجان ارائه دادهام اما درکمترین زمان اجرا آن را لغو میکنند.
یکی از وظایف مهم هنرمندان عاشیق ترویج فرهنگ و سنت است بویژه سنتهای اصیل؛ آیا این ارزشها امروزه هم قابل مشاهده است؟
خیر. متأسفانه کم توجهی به موسیقی عاشیقی سبب شده این موسیقی نتواند جایگاه خود را حفظ کند و حتی نتواند آنطور که باید و شاید در خاستگاهش نسل به نسل منتقل و اجرا شود.
رسانه ملی در اینباره چقدر اثرگذار است؟
در ابتدا باید بگویم آیا ما رسانهای با عنوان ملی داریم؟ وقتی سازمان و نهادی صدا و سیما نام میگیرد مشخصاً باید از حضور افرادی بهره ببرد که صدا و سیمای خوبی داشته باشند و بدانند که در چه سازمانی فعالیت میکنند! رسانه باید از فرهنگ، سنن و عادات کل ملت سخن بگوید اما متأسفانه اینگونه نیست. شب یلدای سال گذشته در تبریز به صورت زنده اجرای برنامه داشتم. این برنامه به صورت پخش مستقیم بود اما مانع از نشان دادن سازدر تلویزیون بودند. سؤال من از مسئولان رسانه ملی این است که آیا ساز به تنهایی میتواند کاری انجام بدهد؟ شاید حرفها و نواختن من مشکلاتی داشته باشد و با نظر کارشناسی برطرف گردد اما سازچوبی چه مشکلی برای نمایش داده شدن دارد؟ شما باید موسیقی یا کلام من را ممنوع کنید نه شکل ظاهری یک ساز را. البته اصحاب رسانه هم در اینباره تلاشهای بسیاری کردهاند اما نمیتوانند کاری برای هنرمندان انجام بدهند.
آیا نسل امروز با موسیقی عاشیقی در ارتباط است؟
خیر. البته این مشکل از ما هنرمندان بوده است. در شهرهای آذربایجان حدود 116 آموزشگاه موسیقی وجود دارد اما حتی یک آموزشگاه موسیقی عاشیقی وجود ندارد و مجوزی برای آن صادر نمیشود.من سال 67 موفق شدم مجوز یک آموزشگاه موسیقی را دریافت کنم اما مسئولان اعلام کردند باید درکنار آموزش موسیقی عاشیقی یک ساز دیگر هم بنوازم؛ این نوع فرهنگسازی اشتباه است. آموزشگاهها و آموزش و پرورش آذربایجان توجهی به موسیقی عاشیقی ندارند وممنوع است، حتی به گونهای فرهنگسازی شده است که هنرجویان 20-19 ساله از اینکه عنوان کنند موسیقی عاشیقی میآموزند خجالت بکشند.امیدوارم با برگزاریهای جشنوارههای مرتبط اتفاق تازهای در موسیقی عاشیقی صورت بگیرد.
اگر آموزشگاهی برای تدریس موسیقی عاشیقی وجود ندارد چگونه میتوانند خود را به روز کند و هنرجویان از آن بهره ببرند؟
تمامی این اتفاقها تلاشهایی از سوی خود ما بوده و به شخصه برای موسیقیهایمان نت مینویسیم. آموزشگاههای موسیقی هم تنها با دریافت درصدی از مبلغ، حاضر به همکاری هستند و اجازه میدهند این موسیقی تدریس شود. من تلاش بسیاری برای آشنایی هنرآموزانم با موسیقی عاشیقی وسازداشتهام چون حتی مسئولان آموزشگاه هم این ساز را نمیشناسند. در واقع موسیقی عاشیقی به صورت مخفیانه و بدون آنکه کسی متوجه شود تدریس می شود.
در دانشگاهها به چه صورت است؟
در حال حاضر تنها ساز قوپوز در دانشکدهها تدریس میشود که البته آن هم موسیقی عاشیقی نبوده، به این دلیل که باید داستانهای موسیقی عاشیقی هم در کنار سازهای آن اجرا شود تا بلکه علمیتر شود.
آیا این مسائل در انجمن فرهنگی و هنری عاشیقلار که از سوی شما راهاندازی شده است بدرستی بررسی میشود؟
این انجمن در اردیبهشت ماه سالجاری با حضور آقای علی مرادخانی افتتاح شد و از آن زمان به بعد تنها یک جشنواره در این مکان برگزار شده است. البته در نظر داریم چهارمین جشنواره عاشیقلار را هم برگزار کنیم.این انجمن درآمدی ندارد، اما تلاش کرده در جشنواره آیینهدار دیده شود و از هنرمندان ما بهره بردهاند.
مکتبخانه از همان ابتدا در شهرهای آذربایجان وجود داشته آیا این مسأله دررشد و بسترسازی موسیقی عاشیقی اثرگذار بوده است؟
بله. مکتبخانه از عاشیقها شکل گرفته است و قدمت آن به سالها پیش برمیگردد. درگذشته هنرمندان با سازهای خود در این مکتبخانهها به دور هم جمع میشدند، ساز مینواختند و داستان روایت میکردند اما امروزه این کارها کم و بیش درآموزشگاهها صورت میگیرد.
داستانهای عاشیقی به چه صورت جمعآوری میشود؟آیا روایت گذشتگان است یا آنکه امروزه داستانهایی گفته میشود؟
خیر. داستانهایی هم امروزه نوشته میشود. موسیقی عاشیقی با به وجود آمدن کائنات درارتباط است و در اشعار عاشیق ها این داستانها به وضوح شنیده میشود. به طور مثال وقتی به خورشید و روشنایی آن پی میبرند آن را در گوشهای از موسیقی خود جای میدهند. درواقع ما به مانند هفت آسمان هفت پرده موسیقایی داریم که از ابتدا وجود داشته است. اکثریت داستانهای عاشیقها از حق به عاشق الهام میشود و داستان عاشیقها با تاریخ، کائنات و زمین و آسمان در ارتباط است. داستانهای حماسی هم به گونهای دیگر است. بهعنوان مثال رابین هود یک داستان حماسی از داستانهای کوراغلو است. رابین هود یک شخصیت کارتونی است که در مقابل خانها، اربابان و زورگویان میایستد و از آنها باج میگیرد تا در بین فقرا تقسیم کند.
آیا موسیقی آذری با موسیقی عاشیقی متفاوت است؟
خیر. موسیقی آذری از عاشیقی گرفته شده است و ذات آن موسیقی عاشیقی است. البته ناگفته نماند در کشور ما به موسیقی آذری هم توجه نمیشود و اگر هم اجراهای کجدار و مریز از سوی دولت حمایت نشود نمیتوانند کاررا بدرستی پیش ببرند در واقع ما برای موسیقی آذری هم حمایت دولتی نداریم. اینکه بگویند برو سازت را بنواز کمک به موسیقی آذری یا عاشیقی نیست بلکه باید بگویند بیایید ساز بنوازید و این فرهنگ را معرفی کنید اما متأسفانه مسئولان نسبت به موسیقی عاشیقی هیچ آگاهی ندارند.
حرف آخر...
امیدواریم مسئولان نگاه جدیتری به موسیقی ما داشته باشند. اگر مسئولان فرهنگی بر این نظر هستند که برنامهای برگزار کنند بهتر است آن را در اختیار هنرمندان بگذارند. بهطور مثال اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی قصد برپا کردن جشنوارهای را دارد اجرای آن را به هنرمندان واگذار کند و تنها برگزاری سالانه و دورهای آن را برعهده داشته باشند تا در این صورت شاهد پیشرفتی در موسیقی باشیم.البته این مسألهای است که امروز بر سر موسیقی ایرانی هم آمده و سبب نابودی موسیقی کلاسیک شدهاند. اگر مسئولان بتوانند با دست هنرمندان این کارها را انجام بدهند جای امیدواری است البته من که انتظار ندارم این اتفاق بیفتد.
یادداشت
توجه مسئولان به موسیقی عاشیقی
عاشیق ولی عبدی
قدمت موسیقی عاشیقی به سالهای بسیار دور برمی گردد شاید سه هزار سال پیش از میلاد مسیح(ع). این موسیقی ازطبیعت الهام میگیرد و برهمین اساس نیزادبیات شفاهی ما باید ازطبیعت گرفته شود. ما عاشیقها بدون طبیعت نمیتوانیم بخوانیم. موسیقی عاشیقی سراسرعرفان و محبت بوده و دارای جایگاه خاصی است، بنابراین درهرجایی نمیتوان این موسیقی را خواند و اجرا کرد.
به عقیده من موسیقی باید در وجود هرفردی باشد تا بتواند آن را درک کند و به سراغ آن برود، خصوصاً موسیقی عاشیقی که بسیار مشکل بوده و نیاز است شعر و کلام درآن بدرستی رعایت شود. شاید یکی از دلایلی که نسل امروز کمتر به سراغ موسیقی میروند این امر است.
البته ناگفته نماند اوضاع و شرایط موسیقی بهطورکلی نابسامان است. موسیقی شرقی به موسیقی غربی ورود کرده و موسیقی غربی در موسیقی شرقی؛ جوانان هم سردرگم در این مسیر ماندهاند.
اما با وجود سختی کار در موسیقی عاشیقی مردم ما را دوست دارند و به موسیقی عاشیقی علاقهمند هستند اما افسوس که مسئولان فرهنگی شناختی از موسیقی عاشیقی ندارند. البته این انتظار تنها از مسئولان فرهنگی نیست بلکه لازم است صدا و سیما هم نگاه جدی به موسیقی داشته باشد نه آنکه با قرار دادن یک کمد مانع نشان دادن ساز شود.
سایر اخبار این روزنامه
ایران به قطعنامه آتشبس در سوریه پایبند خواهد بود
روایتهای قرمز و آبی از دربی پایتخت
درسنامه ای برای دینداری و مدارا
مکران قطب جدید توسعه ملی
دیگر صفحهها
محاکمه متهمان خیابان پاسداران در کمترین زمان
ابلاغ منشور گفتوگوی سیاسی به استان ها
کشتار سالانه یک میلیون پرنده در ایران
آغاز ثبت نام حج 97 از 8 اسفند
«مکران»، یاقوت توسعه جنوب ایران
خانه احزاب و خانه سمنها در استانها تشکیل میشود
پیام تبریک روحانی به رئیس جمهوری جدید آفریقای جنوبی
بروجردی: شیعه و سنی کنار هم از امنیت کشور دفاع می کنند
برد شیرین در حضور خانواده ها